۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه

گفتمان دادخواهی و "مادران خاوران"


در ادامه نوشته هایم درباره ایران تریبونال و در استانه سال 1392 که مصادف است با بیست و پنجمین سالگرد کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان سال 67، لازم است که به مسئله گورستان خاوران و "مادران خاوران" بپردازم. چرا که امسال نیز به روال هر ساله از سال 60، بستگان اعدام شدگان (که با عنوان مادران خاوران شناخته می شوند) آخرین جمعه سال را به خاوران رفتند. اما علیرغم حضور چشمگیر خانواده ها، ماموران اجازه ندادند که بستگان بر گورهای جمعی در خاوران تجمع کنند. در سی و چند سال گذشته، بستگان اعدام شدگان، علیرغم همه محدودیتها و تهدیدها و بازداشتها، بر حقوق اولیه اشان مبنی بر حضور بر مزار اعدام شدگان و بزرگداشت یاد آنان و دانستن حقیقت پایفشاری کرده اند.
برای سالیان طولانی مسئله دادخواهی گویا تنها به بستگان اعدام شدگان مربوط بود و اغلب فعالین مدنی و حتی کسانی که خود را فعالل حقوق بشر می نامند، از پرداختن به مسئله کشتارهای تابستان 67 امتناع می کردند. اما به تدریج و به ویژه پس از خرداد 76 که کمابیش مقارن بود با چند اتفاق مهم در عرصه دادخواهی، مسئله اعدامهای دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان 67، به یکی از مسائل جدی در صحنه سیاسی ایران تبدیل شد. این اتفاقهای مهم عبارت بودند: الف) رای دادگاه میکونوس که مهمترین مسئولان جمهوری اسلامی را به سازمان دادن کشتار مخالفان سیاسی در خارج کشور محکوم کرد؛ ب) ترور مخالفان سیاسی و روشنفکران دگر اندیش در پائیز 77 که به سبب پیگیری بستگان قربانیان، مخالفان سیاسی ، برخی از روزنامه نگاران و اصرار آقای خاتمی، رژیم مجبور شد بپذیرد که مسئولان وزارت اطلاعات در این قتلها دست داشته اند؛ و ج) گسترش مشارکت فعالین سیاسی و مدنی در مراسم سالگرد کشتار بزرگ تابستان 67 در گورستان خاوران، که سبب جلب توجه گسترده رسانه ها گردید و این مراسم را به یک حادثه مهم در میان ایرانیان تبدیل کرد.
پیام بستگان اعدام شدگان ساده، قابل فهم و قابل دفاع بود. آنان می خواستند که محل دفن اعدام شدگان مشخص شود. دلیل اعدام قربانیان اعلام گردد و وصیت نامه های آنان مسترد شود. همچنین خانواده ها می خواستند که ممانعتها برای برگزاری مراسم بزرگداشت قربانیان برداشته شود و اجازه داده شود که بستگان اعدام شدگان بدون مزاحمتهای مداوم ماموران بر مزار قربانیان حضور یابند، بر قبرهای فردی و جمعی سنگ بگذارند و گل بکارند. بستگان قربانیان و به ویژه مادران خاوران، با چنان شفافیتی این خواسته ها را بیان می کردند که حتی مسئولان حکومتی هم به سادگی نمی توانستند بر حق بودن این خواسته ها را نفی کنند.
مادران خاوران با استفاده از هر فرصتی خواسته های خود را از رسانه های جمعی طرح می کردند. تا پیش از خرداد 76 مادران خاوران در نامه های جمعی که نام انان در ذیل نامه ها ذکر نمی شد، خواسته های خود را طرح می کردند و معمولا این این نامه ها در خارج از کشور منتشر می شد. پس از خرداد 76 مادران خاوران اقدام به نوشتن نامه های فردی و جمعی به مسئولان کردند و به ویژه با مراجعه به مطبوعات و مسئولان آن خواستار انعکاس مسئله کشتارهای دهه شصت و به ویژه کشتار بزرگ زندانیان سیاسی شدند (نگارنده در جریان این مذاکرات با مجله ایران فردا و روزنامه خرداد بود). برای اولین بار در سپتامبر 2001 پروانه میلانی که برادرش در سال 61 اعدام و در خاوران دفن شده بود، با رادیو فردا مصاحبه کرد. پس از آن بود که مادران خاوران و بستگان اعدام شدگان در داخل و خارج از کشور از هر فرصتی برای طرح خواسته هایشان استفاده کردند. متاسفانه بسیاری از این مصاحبه ها، مقالات و سخنرانی ها در انبوه مطالب منتشر شده در وب سایتها گم و گور شده است و لازم است با یک همکاری جمعی در این بیست و پنجمین سالگرد کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان 67، همه مطالب منتشر شده در رابطه با تلاشهای بستگان اعدام شدگان و زندانیان سیاسی گرد آوری شود.
در سال 1382 در خارج از کشور، جمعی از بستگان اعدام شدگان و زندانیان سیاسی سابق، که برخی از آنان چهره های شناخته شده ای در جنبش دادخواهی و حقوق بشر بودند، با ارزیابی از کمبودها و مشکلات جنبش دادخواهی در ایران و در میان ایرانیان خارج از کشور تلاش کردند که تریبونی را برای طرح نظریه ها و مطالب مرتبط با دادخواهی به وجود آورند. وب سایت بیداران هر چند به دلیل نگاه گردانندگان آن از حمایت گسترده فعالین سیاسی برخوردار نشد، اما توانست جایگاه خود را در میان فعالین مدنی و فعالین حقوق بشر به دست آورد. مطالب منتشر شده در این وب سایت، در همراهی با مادران خاوران، تاثیری جدی در شکل گیری گفتمان دادخواهی داشته باشد.
هر چند این دشوار است که از وجود صدای واحد در میان مادران خاوران سخن گفت، اما با توجه به مصاحبه ها، مقالات و سخنرانی های انجام شده از طرف این دسته از بستگان اعدام شدگان میتوانم مختصات زیر را به عنوان مهمترین شاخصه های این صدا برشمارم:
1-تاکید بر کشف حقیقت؛ علت کشتار، زمان اعدامها، چه کس یا کسانی فرمان کشتار را صادر کردند، محل دفن اعدام شدگان
2-تاکید بر حقوق بستگان اعدام شدگان؛ برگزاری آزادانه مراسم در فضاهای خصوصی و عمومی، گذاشتن سنگ قبر بر گورهای فردی، گذاشتن نشانه ای مناسب بر گورهای جمعی که نشان دهنده نمام کسانی باشند که در این گورهای جمعی دفن شده اند، کاشتن گل و گیاه بر قبر اعدام شدگان
3-تاکید بر اجرای عدالت؛ کسانی که مسئول این جنایتها هستند لازم است در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوند.
4-تغییر رژیم را با تحقق این خواسته ها همسان و همگون نمی دانند
اما مهمترین عملکرد مادران خاوران (و بستگان قربانیان قتلهای سیاسی موسوم به قتلهای زنجیره ای)، تاثیری است که این گروه بر گفتمان حقوق بشر و دادخواهی در ایران داشته اند. رژیم جمهوری اسلامی به شکلی سیستماتیک تلاش کرده است که هر گونه حرکت دادخواهی را در ایران خفه کرده و سخن گفتن از کشتارهای دهه شصت را خط قرمز جمهوری اسلامی معرفی نماید. اما مادران خاوران با پایفشاری بر حقوق خود و به ویژه با برگزاری مراسم سالگرد کشتار تابستان 67 در گورستان خاوران و سخن گفتن در این باره، این سیاست را با چالشی جدی روبرو کرده است.
فعالین مدنی وحقوق بشر و اصلاح طلبان غیر حکومتی که از پرداختن به این مسئله، به دلیل نگرانی از واکنش جمهوری اسلامی (هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا)، پرهیز می کردند، به دلیل تداوم کشتار مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی و به ویژه پایفشاری مادران خاوران بر حقوق خود، به تدریج متقاعد شدند که لازم است به مسئله اعدام های دهه شصت و به ویژه نقض سیستماتیک حقوق بستگان اعدام شدگان بپردازند.
کتاب قفس طلائی خانم شیرین عبادی نشانی روشن از این تحول است. خانم عبادی که یکی از شناخته شده ترین فعالین حقوق بشر در ایران هستند، سالها از پرداختن به مسئله کشتارهای دهه شصت و نقض سیستماتیک حقوق بستگان اعدام شدگان احتراز کردند. اما احتمالا به دلیل فشارهای اجتماعی و مراجعات بستگان اعدام شدگان، در سالهای پس از دریافت جایزه صلح نوبل، به این مسئله می پردازند. در کتاب ایشان به خوبی نگرانی از رفتن به خاوران و همراهی با بستگان قربانیان نشان داده شده است:
گفته های مادرم را زمان ترک خانه [به مقصد گورستان خاوران] به یاد آوردم: "شیرین جان نرو، خطرناک است." به نظرم رسید شاید، سال اینده، مادرم یکی از این زنانی باشد که دخترش را بر شنهای خونین خاوران به یاد می آورند.   
اما تلاشهای مادران خاوران، سبب شد که خانم عبادی و بسیاری متقاعد شوند که لازم است به این مسئله پرداخته شود. اما هنوز موانع جدی در راه جنبش دادخواهی قرار دارد. بخش مهمی از نیروهای سیاسی خواهان آن نیستند که به مسئله پرداخته شود. آنان نگران آن هستند که با طرح این مسئله رهبران جنبش سبز که در دهه شصت، به دلیل حمایت بی دریغ ایت الله خمینی، دست بالا را در قدرت داشته اند، تضعیف شوند.
اما تلاشهای بستگان اعدام شدگان و به ویژه مادران خاوران به خوبی توانسته است با این چالش روبرو شود و بسیاری را متقاعد نماید که پرداختن به کشتارهای دهه شصت و نقض سیستماتیک حقوق بستگان اعدام شدگان، میتواند به شکلی بنیادین به توسعه حقوق بشر در ایران یاری رساند.
جعفر بهکیش- 27 اسفند 1391

۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

سیاست حقوق زنان در ایران


رضا افشاری در شماره 2 جلد 34  فصلنامه حقوق بشر به تاریخ می 2012، مقاله بسیار مهمی را با عنوان "ایران: انسانشناسی درگیر در گفتمان و عمل حقوق بشر" و در نقد دیدگاه های انسانشاسان در مورد ارزشهای عملی مکانیزمهای سنتی در جوامع در حال توسعه از جمله کتاب "سیاست حقوق زنان در ایران" نوشته آرزو اصانلو منتشر کرد. در همان زمان لینک مقاله را با برخی از مقالات مرتبط در فیس بوکم و برای تنی چند  از دوستانم ارسال کردم، با این امید که کسی فرصت  بیابد که آنرا ترجمه کند و در اختیار خوانندگانی که به زبان اصلی دسترسی ندارند قرار دهند. متاسفانه هیچ کس فرصت آنرا نیافت. من خلاصه این مقاله مهم را ترجمه و در انتهای همین مطلب آورده ام.

اما جالب است که بحثهای طرح شده توسط آرزو اصانلو، با اندک تغییراتی از طرف خانم وسمقی، سارا شریعتی و دیگران طرح می شود و این نگرش مورد استقبال برخی از فعالین سکولار نیز قرار می گیرد. همین چند روز پیش بود که خانم سارا شریعتی در مطلبی با عنوان "جنبش مساجد: نمونه ای موفق در سازماندهی زنانه" نوشته بودند که: "زنان نوگرای دینی ... بدون پیوستن با زیست اجتماعی عامه زنان و حضور در اشکال سنتی تجمعات آنان، جریان روشنفکری خود را از مهمترین منبع تغذیه و حیاتش که عامه ی مردم باشند محروم خواهد ساخت و آسیب پذیر میماند". و منظور خانم شریعتی جلسات زنانه در منازل و یا مساجد است. من این جلسات را به خوبی می شناسم، سالها مادرم هر ماه چنین جلسه ای را در خانه امان برگزار می کرد. خانم شریعتی درست می گویند، میهمانی های زنانه بود، به بهانه روزه خوانی. اما اینکه به قول رضا افشاری به آن لباس پست مدرن بپوشانیم، دیگر جزو معجزات روشنفکران دینی است. در سالهای دهه بیست و سی و چهل شاید جلسات روزه خوانی تنها روزنه ای بود که زنان میتوانستند گرد هم آیند، اما جامعه ایران شاهد تغییرات شگرفی بود، که انقلاب اسلامی نه تنها این تحولات را متوقف کرد، بلکه بسیاری از روزنه ها مسدود شد و تلاش شد که تنها مجرای مجاز برای زنان به همان جلسات روزه خوانی زنانه که خانم شریعتی آنرا نمونه موفقی از سازماندهی زنانه می نامند، محدود بماند. نسخه مبسوطی از این نگاه را خانم آرزو اصانلو در فصل سوم کتاب خود درباره جلسات قران ارائه داده اند.
به گمانم رضا افشاری به درستی به این نکته اشاره می کند که تمجید از جلسات قران به عنوان یکی از مهمترین مواردی که زنان حقوق خود را در آن می اموزند و مشارکت اجتماعی را فرا می گیرند، عملا این نکته را کتمان می کند که اهمیت یافتن این جلسات نه تنها نشانه ای از یک عقبگرد تاریخی است، بلکه خود به مکانیزم کنترل و اعمال قدرت تبدیل می شود. زنان روشنفکر دینی و کسانی که به این گروه احساس نزدیکی می کنند، گویا برایشان پارتی های خصوصی زنان و مردان جوانی که در گوشه و کنار شهرهای بزرگ و کوچک برگزار می شوند، وجود خارجی ندارند، جلساتی که نه با قدرت که بر قدرت هستند.
پردیس مهدوی (نویسنده کتاب: خیزشهای احساساتی: سکسوال رولوشن در ایران) که تقریبا همزمان با آرزو اصانلو در ایران است و بر روی پروژه دکترایش کار می کند، به جنبه ای دیگر از زندگی اجتماعی توجه می کند: زنان جوانی که با لباس پوشیدن، باریک کردن روسری های رنگی، استفاده از مانتوهائی که دیگر به کیسه شبیه نیست، شرکت در پارتی ها عملا به مقابله و نبردی جدی با حکومت اسلامی مشغول هستند و عملا در یک تلاش خستگی ناپذیر حقوق خود را بر جمهوری اسلامی تحمیل می کنند. روشنفکر دینی ما میخواهد این بخش از جامعه که پردیس مهدوی به آن پرداخته است نادیده گرفته شود. همچنین گویا بخشی از رادیکالها در اروپا و آمریکا، هراسان از دخالتگری های جورج بوش پسر و متحدان وی، عملا به نگاههائی مانند آنچه از طرف آرزو اصانلو و سارا شریهتی و دیگران تبلیغ می شود میدان می دهند. اما به قول رضا افشاری این گفتمان راهکار عملی مشخصی را برای جنبش حقوق بشر به همراه ندارد.

رضا افشاری؛ فصلنامه حقوق بشر؛ شماره 2 جلد 34؛  می 2012
خلاصه مقاله:
گرایشی جدید در تحقیقات حقوق بشر انعکاسی از نفوذ ادعاهای نسبیت فرهنگی است که معمولا توسط نخبگان سیاسی دولتهای اقتدارگرای غیر غربی پیش کشیده می شود. این گرایش اکادمیک که در آن جهانی گرائی (یونیورسالیزم) با نسبیت فرهنگی ترکیب می شود و ایده "جهانی گرائی پیرایش شده" یا "جهانی گرائی تعدیل شده" به وجود می اید. "سیاست حقوق زنان در ایران" که توسط آرزو اصانلو، یک انسان شناس، نوشته شده است، به خوبی در این سبک مد روز می گنجد. من این مطالعه قوم شناسی را با علاقه و برای درک نتایج که بر آن مترتب است، خواندم. چه نتایجی از این کندو کاو حاصل می شود؟ به عنوان یک حامی غیر تعدیل شده جهانی گرائی، من استانداردهای اخذ شده از مدل اعلامیه جهانی حقوق بشر را مورد استفاده قرار می دهم. چگونه میتوانم رویکرد یا روش خود را در بررسی و ارائه نقض حقوق بشر در دولت-ملت معاصر ایران اصلاح کنم؟ این کندوکاو قوم شناسانه درخواستی است جهت بازنگری در گفتمان و عمل حقوق بشر. هر چند نتیجه گیری من این است که این کندو کاو به سختی راهنمائی معنی دار و یا حتی توصیه ای مبهم، ارائه کرده است. توصیه و راهنمائی هائی دارای ارزش عملی برای ناظران و محققان حقوق بشر، که لازم است با در نظر داشتن مداوم قربانی، بر مسئله وقوع نقض حقوق بشر متمرکز باشند.   

جعفر بهکیش
9 مارس 2013