۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

نقدی برکمپین "جنایت علیه بشریت"

آقای اکبر گنجی نامه ای را برای پیگیری جنایتهای انجام شده در حیات جمهوری اسلامی خطاب به خانم ناوانی تم پیلی، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، تهیه و برای امضای عمومی منتشر کرده اند (1).
ایشان در متن توضیحی که منتشر کرده اند (2) دلایل خود برای در خواست از خانم پیلی برای ارجاع پرونده نقض حقوق بشر از جانب جمهوری اسلامی به شورای امنیت برای ارجاع پرونده ایران از طرف این شورا به دادگاه کیفری بین المللی چنین می گویند" رژیم سلطانی حاکم بر ایران، به طور سازمان یافته حقوق اساسی مردم ایران را نقض کرده و رفتارهایش با مردم ، مصداق "جنایت علیه بشریت" است. من نه تنها موافق تحریم هوشمند سیاسی علیه رژیم هستم، بلکه معتقدم از طریق فعالیت جمعی باید شورای امنیت سازمان ملل را مجبور سازیم تا پرونده ی زمامداران کشور را به عنوان جنایت علیه بشریت به دادگاه بین المللی کیفری بسپارد." ایشان جنایتهای انجام گرفته در دوران جمهوری اسلامی را چنین بر می شمارند "نظام سلطانی ایران طی سه دهه ی گذشته جنایات سازمان یافته ی بسیاری صورت داده است: قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱٣۶۷ ، ترور دهها دگراندیش در داخل و خارج از ایران، حمله به کوی دانشگاه تهران در سال ۱٣۷٨ ، به گلوله بستن مردم معترض به تلقب انتخاباتی و کشتن دهها تن از آنها، برخی از مصادیق مدعای ماست. " آقای گنجی می گویند "باید کاری کرد که او (آقای احمدی نژاد) از کشور خارج نگردد، اما اگر آمد، با همه ی ما و جامعه ی جهانی روبرو خواهد شد که به عنوان جنایت کار با او برخورد خواهند کرد. "
1-چگونه می توان نهادهای بین المللی را قانع کرد که آقای احمدی نژاد مسئول جنایتهائی است که از آنها نامبرده شده است؟ اگر دادرسی برای جنایتهای ذکر شده ممکن باشد، به یمن خاطرات آقای منتظری و خاطرات جان به در بردگان از قتل عام تابستان 67 می توانیم بخشی از آمرین و مجریان این قتل عام را شناسائی کنیم. باید متذکر شوم، متاسفانه در مورد متهمان پرونده ای که بناست بر علیه آقای خامنه ای و آقای احمدی نزاد تشکیل شود، خاطرات آقای منتظری هیچ کمکی به اثبات ادعای شما نخواهد کرد. در جریان دادگاه میکونوس برخی از اصلی ترین مسئولین ترورهای خارج از کشور مشخص شده اند. همچنین است قتل خانم زهرا کاظمی، حمله به کوی دانشگاه در سال 1378 و قتل های زنجیره ای. تا آنجا که اطلاعات من نشان می دهد در هیچ کدام از این جنایتها نام آقای احمدی نژاد در میان نیست و این جنایتها در زمان ریاست جمهوری ایشان انجام نشده است. تنها مورد در لیست ذکر شده که به دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مربوط می شود و ایشان به دلیل وظایف خود به عنوان مسئول اجرای قانون اساسی، به دلیل جلوگیری نکردن از وقوع جنایتهای انجام شده و عدم دفاع از حقوق شهروندان، در جنایتهای اخیر و کشتار مردم بیگناه به دست نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی، در خیابانها و یا در زیر شکنجه مسئول میباشند.
2-آقای گنجی می خواهند با اقدام خود مانع از شرکت آقای احمدی نژاد در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل در ماه سپتامبر 2009 شوند. ایشان در اولین پاراگراف مقاله خود می گویند "حدود یک ماه و نیم تا سفر احمدی نژاد به سازمان ملل فاصله داریم. باید کاری کرد که او از کشور خارج نگردد، اما اگر آمد، با همه ی ما و جامعه ی جهانی روبرو خواهد شد که به عنوان جنایت کار با او برخورد خواهند کرد..." (3)
آقای گنجی پرونده سودان و صدور حکم جلب از طرف دادگاه کیفری بین المللی را نمونه ای مناسب برای مورد ایران می دانند.
به شکلی اجمالی مراحل صدور حکم دستگیری عمر البشیر را مرور می کنم (4)؛ در این مورد ابتدا دبیر کل سازمان ملل یک کمیسیون تحقیق در اکتبر سال 2004 در مورد جنایتهای انجام شده در دارفور تشکیل داده و این کمیسیون گزارش خود را در ژانویه 2005 تقدیم ایشان کرد. این گزارش موید آن بود که دلایل قانع کننده برای وقوع "جنایت علیه بشریت" و "جنایت جنگی" در دارفور وجود دارد. سپس دبیرکل سازمان ملل از شورای امنیت خواست تا پرونده مربوطه را به دادگاه کیفری بین المللی ارجاع نمایند. این درخواست در مارس 2005 از تصویب شورای امنیت گذشت. دادگاه کیفری پس از تحقیقات کافی، حکم بازداشت عمر البشیر را در تاریخ 4 مارس 2009 صادر کرد. یعنی مراحل بررسی این پرونده بیش از 66 ماه طول کشیده است. در زمان ذکر شده مراحل پیش از تشکیل کمیسیون تحقیق در نظر گرفته نشده است. این نکته حائز اهمیت است که تا زمان صدور حکم بازداشت، هیچ مرجعی مجاز نیست که متهم به "جنایت علیه بشریت" را بازداشت کند، جناب آقای گنجی، سیستم قضائی بین المللی بر خلاف قوه قضائیه ایران، مراحل قانونی را باید برای صدور حکم دستگیری یک فرد طی کند.
آقای پیام اخوان، استاد حقوق در دانشگاه مک گیل و از مسئولین "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" در مصاحبه ای (5) می گویند، که این مرکز با کمک دولت کانادا در حال تهیه گزارشی از اسناد سرکوبهای اخیر می باشد و امیدوار هستند که این گزارش در فوریه 2010 به شورا حقوق بشر سازمان ملل تقدیم شود.
موارد بالا به صراحت نشان می دهد که هدفی که آقای گنجی برای کمپین "جنایت بر علیه بشریت" تعریف کرده اند، قابل حصول نیست.
3-درخواست محاکمه مسئولین جمهوری اسلامی چرخشی جدی در مواضع آقای گنجی و (تا آنجا که من اطلاع دارم) تنی چند از امضا کنندگان این کمپین می باشد. چه شرایط جدیدی در ایران به وجود آمده که این دوستان متقاعد شده اند که از شعار "ببخشیم اما فراموش نکنیم" دست شسته و با تجدید نظری بنیادین در نگاه خود به مسئله رویاروئی با جنایتهای انجام شده توسط جمهوری اسلامی، خواهان محاکمه مسئولین جنایتهای سی ساله در جمهوری اسلامی گردند؟ آیا این تغییر در بینش به این معنی است که (از نظر این دوستان) همه مسئولان جنایتهای انجام گرفته در سی ساله گذشته، باید پاسخگوی اعمال خود باشند؟
این نکته از این منظر حائز اهمیت است که اگر آقای گنجی، امروز بر این باورند که اجرای عدالت و پاسخگوئی، شرطی لازم برای کاهش احتمال تکرار جنایتهای انجام شده است، آنگاه، بدون شک لازم است دامنه پیگردها بسیار فراتر از آقای احمدی نژاد و آقای خامنه ای باشد. از منظر اجرای عدالت و پاسخگوئی، مثلا زمانی که از قتل عام 67 نامی برده می شود، و اگر بنا بر این است که از مسئولین جنایتها نامی برده شود، لازم است صراحتا گفته شود چه کس یا کسانی مسئول آن جنایت هستند. کمپین در این مورد خاموش است و این سکوت، در من این گمان را تقویت می کند، که از نظر آقای گنجی، مسئله اجرای عدالت و پاسخگوئی مسئولان تا آنجا قابل پیگیری است که با اهداف سیاسی ایشان تناقضی نداشته باشد. از همین روست که من کمپین "جنایت علیه بشریت" را کمپینی سیاسی و نه حقوق بشری می دانم.
این حق آقای گنجی است که برای پیشبرد اهداف حقوق بشری خود، انتخابی سیاسی کنند (همانگونه که بسیاری از فعالین حقوق بشر در ایران از پرداختن به مسائلی که حساسیت برانگیز است خودداری میکنند) و کمپینی را سازمان دهند که هدفش تنها پیگیری جنایتهای اخیر باشد. در آن صورت کسانی با نگاهی مشابه من نیز می توانستند با ایشان همراه شده و از حرکت ایشان حمایت کنند. اما زمانی که ایشان هدف کمپین خود را پیگیری همه جنایتهائی سی ساله جمهوری اسلامی اعلام می کنند، دیگر قابل قبول نخواهد بود که تنها نیمی از حقیقت گفته شود.
در انتها گمان می کنم اگر آقای گنجی خود را فعال حقوق بشر می دانند و هنوز بر شعار "ببخشیم و فراموش نکنیم" پایبند هستند، مناسبتر آن بود که از تلاشهای خانم عبادی برای تحت فشار قرار دادن سازمان ملل برای اعزام یکی از گزارشگران ویژه این سازمان به تهران برای بررسی نقض گسترده حقوق بشر در یکی دو ماه اخیر هم صدا می شدند و اگر به این نتیجه رسیده اند که برای توسعه مبانی حقوق بشر در ایران لازم است که آمرین و عاملین جنایتهای انجام شده در سی ساله گذشته محاکمه شوند، منطقی بود بدون ملاحظات سیاسی، پیگیری همه دست اندرکاران جنایتهای سی ساله اخیر را هدف کمپین خود اعلام می کردند و چون ایشان مراجعه به شورای امنیت را اصولی می دانند (6)، شاید از نظر حقوقی امکانپذیر بود به عوض درخواست از این شورا برای ارجاع پرونده ایران به دادگاه کیفری بین المللی، می خواستند تا این شورا تشکیل تریبونالی شبیه به تریبونالهای یوگسلاوی، رواندا و کامبوج را توصیه کند.
**************************
توضیحات:
1- این مطلب قبل از انتشار ششمین قسمت مقالات آقای گنجی نوشته شده است و به همین دلیل به مطالب ذکر شده در مطلب "دیکتاتوری پرچم" اشاره ای نشده است. در مطلبی دیگر که در دست تهیه است نشان خواهم داد که مواضع آقای گنجی در ششمین قسمت مقاله "با این رژیم چه باید کرد" مخالف روح اعلامیه جهانی حقوق بشر است
2- و 3- مطلب آقای گنجی با عنوان "خامنه ای و احمدی نژاد: جنایت علیه بشریت" را میتوانید در لینک زیر ببینید
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic2/more/18955/
4- مطالب مربوط به پرونده سودان-دارفور را می توانید در لینک زیر ببینید
http://www.icc-cpi.int/Menus/ICC/Situations+and+Cases/Situations/Situation+ICC+0205/
5- مصاحبه آقای اخوان را می توانید در لینک زیر ببینید
http://www.iranhrdc.org/httpdocs/Persian/videos5.htm
6- مسئله مراجعه به شورای امنیت سازمان ملل نیز از جمله مسائلی است که به شکل جدی در میان فعالین حقوق بشر مورد بحث قرار نگرفته است.

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

آرزوهائی که بازهم ایران را به جنبش واداشته است

از روزی که مصاحبه های آقایان ابطحی و عطریان فر را دیده ام، از خود می پرسم که تا چه زمان استفاده از شکنجه و زندان و اعتراف گیری زیر شکنجه برای سرکوب کردن هر صدای مخالفی در ایران ادامه خواهد یافت؟ حوادث دهه اول انقلاب را مرور می کنم، تمام شواهد موید آن است که اعترافات تحت شکنجه یکی از مهمترین مشخصه های زندانهای جمهوری اسلامی بوده است. در اوین و کمیته مشترک ضد خرابکاری و قزل حصار دستگاه شکنجه جمهوری اسلامی به راه بود تا زندانیان را به توبه وادار کنند. و کسانی که توبه می کردند، لازم بود به انجام اعمالی اعتراف کنند که از نظر مسئولان جمهوری اسلامی گناه و خطا محسوب می شد. آنان در اعترافات خود لازم بود تا از رافت اسلامی برادران (و خواهران) تمجید کنند. آقای لاجوردی ادعا می کرد که " نود و پنج در صد از "مهمانان" آنان در انتها رافت زندانبانبان خود را در جریان مصاحبه ویدوئی تصدیق می کنند."

یکی از مهمترین موارد اعترافات علنی فعالین و رهبران سیاسی، "شوهای تلویزیونی" رهبران حزب توده ایران بود. آقای کیانوری دبیر کل حزب توده ایران در اولین شوی تلویزیونی که در 11 مهر ماه 1362 از تلویزیون پخش شد می گویند: "... ممکن است بعضی از جوانان توده ای دو آتشه این طور تصور کنند که افرادی ضعف نشان دادند در مقابل ترس از مرگ، ترس از اعدام و حاضر شدند از اعتقادات خودشان صرفنظر کنند" ایشان سپس علت این تغییر مواضع صد در صد خود را اینگونه توضیح می دهد "دلیل (این تغییر مواضع) مسلما عبارت است از برخورد با حقایق و معیارهای تازه ای که تا قبل از زندان با آنها آشنا نبوده".

آقای کیانوری در نامه خود به آقای خامنه ای به تاریخ 16 بهمن 1368 روش بازجویان برای آشنا کردن ایشان با این "حقایق و معیارهای تازه" را چنین توضیح می دهند " ... مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند ... پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجه گاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف می خواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله همسرم را می شنیدم، پایان دهند." پس از آن دختر نورالدین کیانوری را در برابر چشمانش شکنجه کردند و بار دیگر به شکنجه همسر او پرداختند. آقای کیانوری در رویاروئی با "رافت، وظیفه شناسی و استدلال های محکم و کوبنده" بازجویان، هر چند حاضر به اعتراف به طرح کودتا از طرف حزب توده ایران نشد، اما در مصاحبه های تلویزیونی مشارکت نمود.

این تنها یک نمونه از خروار بود. هدف شکنجه گر از وادار کردن زندانی به اعتراف (علیرغم آنکه زندانبان، زندانی و مخاطبان همه می دانند که اعترافات تنها در زیر شکنجه به دست آمده است) این است که با نشان دادن عدم تحمل زندانی در برابر شکنجه، اعتماد اعضاء و هواداران آن جریانات را سست کرده و شاید مهمتر اینکه شخصیت قربانی را پایمال کند. بازجو می داند که مجبور کردن یک زندانی به بیان مطالبی که باور او نیست، بیشترین فشارهای روحی را بر او وارد و سبب خواهد شد، که زندانی برای احتراز از تکرار این فشارها، با احتیاط و حزم بیشتری به مشارکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و بیان اعتقاداتش بپردازد. همچنین بازجو می خواهد نشان دهد که هزینه مخالفت با دولت بسیار سنگین خواهد بود و بدین ترتیب دیگران را از فعالیت سیاسی بر حذر دارد.

آقای شریعتمداری در کیهان روز یکشنبه دقیقا اعتماد هواداران آقایان موسوی و کروبی و له کردن شخصیت زندانیان را هدف قرار داده است "... حالا باید از سران فتنه پرسید، وقتی "ژنرال" های شما تحمل چند روز زندانی کشیدن را ندارند و بلافاصله بعد از جدا شدن از زندگی مرفه خویش، به هر چه از آنها خواسته شود تن میدهند..." چگونه شما می توانید به آنها اعتماد کنید و چگونه از مردم می خواهید تا به گفته و عملکرد آنان اعتماد کنند. از این مقاله چنین بر می آید که شخصیت مخالفان باید بر اساس میزان تحمل آنان در زیر شکنجه سنجیده شود. این نوشتار به کسانی که به روند انتخابات و سرکوبهای گسترده روزهای پس از آن اعتراض دارند، پیام می دهد که اگر به مخالفت خود ادامه دهند، سرنوشتی مشابه در انتظار آنان خواهد بود. چنین به نظر می رسد که از نظر مسئولین این روزنامه، تا مخالفی وجود دارد، زندان، شکنجه و اعتراف زیر شکنجه نیز وجود خواهد داشت.

اما به گمانم سی سال قبل مردم ایران برای هدفی دیگر انقلاب کردند. یکی از مهمترین شعارها و اهداف انقلاب بهمن "آزادی زندانیان سیاسی" بود. چرا که آرزو داشتیم که در جامعه ای زندگی کنیم که بدون وحشت از شکنجه و زندان و اعتراف کردن، نظرات خودمان را بیان کنیم و برای ساختن زندگی انسانی تلاش کنیم. بدون آنکه نیازی باشد تا سلولهای بند 209 اوین و یا کمیته مشترک ضد خرابکاری و یا بازداشتگاههائی مانند کهریزک را تجربه کنیم، که بتوانیم آزادانه اعتراض خود را به عملکرد و سیاستهای دولت ابراز کنیم. آرزو داشتیم که هیچ فرزندی نگوید که "آنچه بابا در مصاحبه هایش گفت، ادبیات او نبوده است". آرزو داشتیم که ایرانی بسازیم که دیگر نیازی نباشد که همسران نگران سلامت دلبندشان در زیر شکنجه باشند. آرزو داشتیم جهانی بسازیم که انسانها را نه بر اساس میزان مقاومت آنان در برابر شکنجه و زندان، که بر اساس توانائی هایشان برای سامان دادن به یک زندگی انسانی بسنجیم. آرزوهائی که، علیرغم همه تهدیدها، فشارها، سرکوبها و از دست دادن هزاران انسان بیگناه که در اینراه جان باخته اند، بازهم ایران را به جنبش واداشته است.