۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

کشتار تابستان 67 و "میثاق پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی"

در نامه ای که ده سال پیش برای آقای خاتمی ارسال کردم (و در نامه خانواده های قربانیان کشتار تابستان 67 به آقای حبیبی وزیر دادگستری ایران در دیماه همان سال)، ادعا شده که کشتار وسیع زندانیان در تابستان 67 کشتار جمعی (ژنوساید) است। در زمان نوشتن نامه به آقای خاتمی متوجه بودم که کشتار جمعی دانستن آن جنایت خالی از اشکال نیست. از اولین کارهائی که در بدو ورودم به کانادا کردم، مطالعه منابعی بود که به متن و تاریخچه "کنوانسیون منع و مجازات جنایت کشتار جمعی" پرداخته بودند. حاصل این مطالعات دو مطلب منتشر شده در بیداران با عنوان "آیا ژنو ساید سیاسی در قوانین بین المللی ممنوع شده است؟" بود. http://www.bidaran.net/spip.php?article37 http://www.bidaran.net/spip.php?article42 در انتهای آن دو مقاله نتیجه گیری کرده بودم که "موارد بررسی شده ... با تعریف محدود از جنایت ژنوساید در کنوانسیون جزئا (مورد کامبوج و اندونزی) و یا کلا (مورد شیلی و ایران) منطبق نیستند. به دلیل این محدودیت "جنایت علیه بشریت" که در اساسنامه رم برای پوشانیدن این محدودیت تعریف شده است، مورد استفاده قرار گرفته است." ************************ گذشت سالیان و نگاه مجدد به کشتار تابستان 67، این سئوال را در مقابلم قرار داد که آیا دلیل اصلی کشتار اعتقادات (مذهبی) قربانیان نبوده است؟ و اگر چنین است آیا می توان این جنایت را کشتار جمعی نامید؟ در ادامه اجمالا به این مسئله می پردازم। ماده دوم در کنوانسيون حاضر، تعريف قتل عام بدين معني ميباشد: کشتار دسته جمعي به هر يک از اعمال زير که به منظور از بين بردن تمام يا بخشي از يک گروه ملي، قومي، نژادي يا مذهبي صورت گيرد، اطلاق ميشود: الف: کشتن اعضاي يک گروه ب: صدمات جدي جسمي يا روحي به اعضاء يک گروه وارد کردن ج: قرار دادن يک گروه در معرض شرايط نامناسب زندگي که منجر به از بين رفتن قواي جسمي آن گروه، بطور کلي يا جزئي ميگردد।د: اقدامات تحميلي به منظور جلوگيري از توالد و تناسل يک گروه ه : انتقال اجباري اطفال يک گروه به گروه ديگر برای متهم کردن عاملین کشتار وسیع زندانیان سیاسی در تابستان 67 به ارتکاب جنایت "ژنوساید" لازم است: الف) ثابت شود که قربانیان یک گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی را تشکیل می داده اند و ب) هدف جنایت از بین بردن تمام و یا بخشی از آنان بوده است. این نکته روشن است که کنوانسیون قتل عام اعضای احزاب سیاسی را منع نکرده و قابل پیگیری بر اساس این کنوانسیون نیست (به دو مقاله بالا مراجعه کنید)। بدون شک قربانیان کشتار تابستان 67 به هیچ گروه قومی، ملی و نژادی خاصی مربوط نبودند و تنها این امکان وجود دارد که آنها به دلیل اعتقادات مذهبی خود کشتار شدند برای روشن شدن مطلب لازم است هدف از این کشتار را جستجو کنیم। آیا هدف از این کشتار سرکوب احزاب مخالف دولت بوده و یا از میان برداشتن تمام و یا بخشی از زندانیان چپ که از نظر اعتقادی بیدین بودند؟ 1- ابتدا لازم است به این سئوال پاسخ دهیم که "آیا عدم باور به هیچ دینی را می توانیم باور مذهبی یک فرد تلقی کنیم؟" برخی از صاحبنظران، بی دینی را نیز جزو باورهای مذهبی افراد تلقی می کنند. از نظر این صاحبنظران، عدم اعتقاد به هیچ مذهب و عدم اعتقاد به وجود خدا نیز در کلاس عقاید مذهبی طبقه بندی می شود. آمارهای منتشر شده نشان می دهند که در جهان تعداد کسانی که به هیچ دینی اعتقاد ندارند رو به افزایش است، برخی از آمارها تعداد بیدینان را حدود 1.2 میلیارد تخمین می زند. آیا کنوانسیون بی دینان را در مقابل این جنایت محافظت می کند؟ 2- مقایسه ای میان برخورد جمهوری اسلامی با بهائیان و چپها (بیدینان) در ایران که بستگان من (که در تابستان 67 اعدام شده اند) از آن جمله بودند، آموزنده است. به نظر می رسد که رفتار جمهوری اسلامی با بی دینان و بهائیان بسیار مشابه است. جمهوری اسلامی موجودیت آنان را منکر می شود و کسانی که اعلام کنند بهائی و بیدین هستند از همه حقوق اجتماعی خود محروم می شوند (در زمان کشتار وسیع زندانیان سیاسی در تابستان 67، آنان تنها بخشی از جامعه ایران بودند که رسما بر عدم اعتقاد خود به هیچ دینی پایفشاری می کردند. در بیرون از زندان چپها در اسناد رسمی خود را معتقد به یکی از ادیان رسمی کشور معرفی می کردند). بیدینان از یک نظر وضعیت دشوارتری دارند. آنان غالبا در خانواده ای مسلمان زاده شده اند و به همین دلیل رویگردانی انان از دین ارتداد محسوب می شود و بر اساس قوانین اسلامی مستوجب مرگ است. 3- از طرف دیگر مقایسه دو دوره از جنایات انجام شده در دهه 60 می تواند به طرح صحیح مسئله کمک کند. در آغاز دهه 60 اعضاء و هواداران آن دسته از سازمانهای چپ را که خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی بودند از دم تیغ می گذراندند، زیاد مهم نبود که قربانی نماز می خواند یا نه. در همان زمان بسیاری از اعضاء و هواداران سازمان اکثریت و حزب توده در زندان نماز نمی خواندند و اعدام نمی شدند. اما در تابستان 67 سئوالاتی که از چپها پرسیده می شد دقیقا به اعتقادات مذهبی آنان مربوط می شد. اگر می گفتند مسلمان هستند، باید آنقدر شلاق می خوردند تا نماز بخوانند، اما اعدام نمی شدند. اگر می گفتند که مسلمان نیستند و اعتقادات دیگری دارند اعدام می شدند. در تصمیم گیری هیئت مرگ وابستگی سیاسی آنها در درجه اول اهمیت قرار نداشت. از نظر حقوقی تفاوت کشتار سالهای اولیه دهه 60 و کشتار تابستان 67 چیست؟ ******************** متاسفانه فرمان آیت الله خمینی در مورد کشتار زندانیان سیاسی چپ منتشر نشده است. اما اگر فرض کنیم که دستور صادره از طرف آیت الله خمینی دارای چنین مضمونی باشد که "زندانیانی چپی که بر کفر خود باقیمانده باشند باید اعدام شوند" و روش انتخاب قربانیان تنها و یا عمدتا بر اساس باورهای مذهبی آنان بوده، آیا می توان جنایت انجام گرفته را کشتار دسته جمعی (ژنوساید) دانست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر