۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

چرا به آنچه در خاوران اتفاق میافتد معترض هستم؟ (قسمت اول)

خبر تغییر ظاهر خاوران را یکی از دوستان برایم ایمیل کرد. نوشته بود که بر زمین خاوران خاک ریخته اند و بر گورها درخت کاشته اند. اخبار بعدی خبر را تائید کردند. اما چند و چون تغییرات برایم معلوم نبود و نیست. می دانم که تمام نشانه ها از قبیل سنگ چین دور گور قربانیان، معدود سنگ قبرهائی که خانواده ها نصب کرده بودند ( که در ماههای اخیر همه آنها شکسته شده بودند) و یا سیمانی که بر خاک ریخته شده تا نشانه ای باشد بر محل دفن قربانیان، همه جمع آوری شده است. نمی دانم که خاک را تا چه عمقی برداشته اند؟ آیا باقیمانده اجساد قربانیان را نیز جابجا کرده اند؟
از همان روز که خبر را شنیدم، با خود کلنجار می روم که مگر جز آبادانی خاوران، چیز دیگری می خواهم؟ به یاد می آورم قبرستان بهائیان را در سالهای شصت که اجازه کاشتن درخت و گیاهی بر گورهایشان نداشتند، و سپس آنگاه که اجازه یافتند تا درختی بر گورها بکارند، هر چند شاد بودم که تلاشهایشان به ثمر نشسته، با حسرت به انان نگاه می کردم. امروز دولت خود پیشقدم شده است تا برایمان در خاوران درختکاری کند. پس به چه اعتراض می کنم؟
از خود می پرسم آبادانی خاوران به چه معنی است؟ آیا گلی و درختی کاشتن بر قبر نا معلوم قربانیان تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود؟ در اینروزها بارها از خود پرسیده ام مگر خاک چه اهمیتی دارد، که با تغییر ظاهر خاوران چنین بر آشفته شده ام؟ با خود زمزمه می کنم که خاوران در دلهای ما زنده است و خاوران دیگر به نمادی از نقض حقوق بشر در ایران تبدیل شده است، چه باک اگر خاک آنرا به توبره کشند؟ چه باک اگر درهای آنرا بر رویمان ببند؟ خاوران در دلهایمان زنده است. نه! این پاسخها راضیم نمی کنند.
شماره های نقش بسته بر دیوار خاوران را که نشانی از ردیف هائی است که قربانیان را دفن کرده اند را با یاد می آورم، آیا درختان را بر روی مردگانمان کاشته اند؟ نمی دانم و گمانم این است که هیچ کس نمی داند. خبر میرسد که تابلو یا پرده ای زده اند که خاوران گورستان اقلیتهای مذهبی است. درست است که خاوران را گورستانهای اقلیتهای مذهبی احاطه کرده است، اما تکلیف بستگانم چه می شود؟ آیا دولت جمهوری اسلامی ایران گورستان خاوران را نیز گورستانی متعلق به اقلیتهای مذهبی می داند؟ کدام مذهب؟ مگر دلیل دفن نکردن قربانیان در بهشت زهرا بی اعتقادی انان به مبانی اسلام نبوده است؟ شاید می خواهند دفن قربانیان اعدامهای دهه 60 در خاوران را انکار کند؟ شاید قصدشان آن است که دفن قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در گورهای دستجمعی خاوران را منکر شوند؟
از سال 60 که گورستان خاوران به عنوان محل دفن قربانیان دگر اندیش انتخاب شد، همیشه خانواده ها را از گذاشتن سنگ قبر و یا کاشتن درختی یا گلی در خاوران بر حذر می داشتند و اگر خانواده ای مرزهای ممنوعه را نادیده می گرفت و سنگی بر قبر قربانی می گذاشت، باید رنج فشارها و توهین ها و تهدیدهای ماموران دولتی را به جان می خرید. پس بسیاری از ما خود را با همان شرایط راضی کردیم و هر جمعه به خاوران رفتیم و در همان محلی که تنها با سنگ چینی و احیانا شنهای رنگی نشانه گذاری کرده بودیم نشستیم، عکس بستگانمان را بر آن گورهای فرضی گذاشتیم و در انتظار آن ماندیم تا حقیقت انچه بر بستگانمان روا داشتند روشن شود.
در این روزها بارها از خود پرسیده ام، چه عاملی سبب شده که مسئولان جمهوری اسلامی قصد بازسازی خاوران را کنند؟ تا به امروز تنها سهمی که آنان در "ساختن" خاوران داشته، انبوه قربانیانی است که در سالهای سیاه دهه 60 اعدام کردند و در گورهای بی نشان خاوران، تک تک و دستجمعی، دفن کردند. آیاخواهند گفت که برادرانم، محمود، محمد علی، و مهرداد، برادر همسرم، که در قتل عام تابستان 67 اعدام شدند، را در کدام گوشه خاوران دفن کرده اند؟ آیا خواهند گفت که زهرا، خواهرم، که در سوم شهریور 62 (در زیر شکنجه؟) کشته شد در کجای آن خاک آرمیده است؟ آیا محل دفن محمد رضا، برادر دیگرم، را که در 24 اسفند 60 در خیابانهای تهران به گلوله بستند به خانواده ام اطلاع خواهند داد؟
هنوز پس از 28 سال از آغاز اعدامهای سال 60، بسیاری از خانواده ها نمی دانند که چه بر بستگانشان گذشته است و آنان را کجا دفن کرده اند. یکی از اعضای خانواده ها که به وزارت اطلاعات احضار شده بود به ماموران این وزارت خانه گفته بود که زخم ما زخم بازی است که هنوز از آن خون می چکد. آیا مرهمی بر این زخم وجود خواهد داشت؟ در خیال خود به همراه خانواده ها به خاوران می روم. در جستجوی محلی هستم که برای زهرا نشانه گذاری کرده بودیم. از خود می پرسم کجا بود؟ فاصله اش با جدولها چه بود؟ سعی می کنم موقعیت آن نسبت به در ورودی را به خاطر بیاورم. آنطرفتر خانواده ریاحی می خواهند که قبر علی را بیابند و دورترک خانواده رحیم میلانی و پروین آبکناری و محمود ذکی پور و مادر نادر را نگاه می کنم. همه در تکاپو هستند تا نشانی از گم شده خود بیابند. آیا در طرح "ساماندهی" کذائی عواطف، رنجها و دلبستگی هایمان در نظر گرفته شده است؟ عکسهای تازه خاوران را با عکسهائی که همین شهریور گرفته بودم مقایسه می کنم. شاید درختها را بر محلی کاشته اند که زهرا در انجا دفن است و یا ریشه درخت را بر باقیمانده جسد محمود و محمد علی و مهرداد و بسیاری دیگر از قربانیان کشتار تابستان 67 در خاک کرده اند؟ چه کسی مسئول رنجی است که بر ما روا می دارند؟ با خود این 28 سال را مرور می کنم، کدام نهاد تا امروز وجود گورستان خاوران را به رسمیت شناخته است؟
به یاد می آورم که همین تابستان ماموران وزارت اطلاعات به یکی از اعضای خانواده ها گفته بودند که "شما گمان می کنید که اگر اعدامیهای تابستان 67 را در خاوران دفن کرده بودیم، باقیمانده اجساد آنها را می گذاشتیم که باقی بماند." شاید همین است دلیل "ساماندهی" کذائی؟ وجود قبرهای جمعی در خاوران که پیکر قربانیان کشتار تابستان 67 را در آن دفن کرده اند. شاید می خواهند بقایای اجساد قربانیان را از آنجا منتقل کنند، تا سندی وجود نداشته باشد؟ تا من هر گز ندانم که برادرانم و خواهرم در کجا دفن شده اند.
تنها سهم جمهوری اسلامی در "ساختن" خاوران انبوه قربانیانی هستند که در آنجا دفن شده اند و "ساماندهی" آن توسط نهادهای جمهوری اسلامی بدون نظارت خانواده های قربانیان و نهادهای مدافع حقوق بشر، که تنها طریق ممکن برای در نظر گرفتن احساسات، عواطف و نیازهای خانواده های قربانیان است، ادامه نقض گسترده حقوق بشر از طرف جمهوری اسلامی است. پس صدای خود را به اعتراض بلند می کنم، از هر امکان موجود برای رساندن صدای این اعتراض به گوش مسئولان جمهوری اسلامی استفاده خواهم کرد و از همه می خواهم که بر این ظلمی که بر ما روا می دارند، اعتراض کنند.